یک سالی میشد که توی فکر سفر به ایتالیا بودم و قیمت و شرایط سفر به این کشور را در پیج آژانسهای مسافرتی مختلف چک میکردم. با یکی از دوستانم که پایه سفر هم بودیم خیلی درباره دیدنیهای رم و ایتالیا حرف میزدیم و البته من بیشتر اون رو به این مقصد تشویق میکردم. چند باری اطلاعات تور مالدیو و بالی را برایم فرستاده بود و با آبوتاب از ماشروم بالی و طبیعت آن حرف زده بود، اما من ترجیح میدادم بیشتر هزینه کنم و در عوض این بار شهر اسرارآمیزی که همیشه در آرزوی سفر به آن بودم را ببینم. این شد که در یک تعطیلات خوب تقویم در شهریورماه 1400 یک تور ایتالیا با قیمت مناسب پیدا کردم و گفتم خودشه! جمع کن بریم رم!
رم دیدنیهای شگفتانگیز بیشماری دارد و من که یک سال تمام سرم را توی تورهای مختلف رم کرده بودم خوب میدانستم سفر به رم بدون تورلیدر و راهنمای محلی خوب غیرممکن و تنها هدردادن پول است. من تمام سفرها را با هدف جستوجو و آشنایی با همه جنبههای مقصد میرفتم و دوست داشتم تجربه سفر به رم هم تجربهای منحصربهفرد و پربار برایم باشد.
توری که ما از آریاکیاسفر تهیه کردیم همراه یک لیدر حرفهای ایرانی که سالی چند بار مسافران ایرانی را به رم میآورد و همه سوراخ و سنبههای آن را از بر است شروع شد. آقایی حدوداً سی و هشت نَه ساله که از همان توی فرودگاه امام اینقدر با شور و هیجان از سفر پیش رو میگفت که هرکس میشنید دلش میخواست همسفر ما شود. اگرچه پرواز ما صبح زود بود و تقریباً تمام ما شب را نخوابیده بودیم، اما هیجان وصفنشدنی داشتیم و همش در حال حرفزدن و سؤال پرسیدن بودیم.
توی بلیتها نوشته بود مقصد فرودگاه فیومیچینو Fiumicino Airport که راهنما گفت این فرودگاه در منطقه فیومیچینو هست و به نام فرودگاه لئوناردو داوینچی شناخته میشه. همیشه فکر میکردم بعضی اسمگذاریها چقدر بیربط هستن، مثلا چرا اسم داوینچی آرتیست شهیر ایتالیا باید روی فرودگاه گذاشته بشه!
سفر شروع شد و ما که یک گروه 25 نفره و اکثرا جوان بودیم بعد از 5 ساعت و 15 دقیقه ساعت حدود 12 ظهر در فرودگاه بینالمللی فیومیچینو رم از هواپیما پیاده شدیم.
چمدانها را که تحویل گرفتیم و مهر ورود در پاسپورتها زده شد، ترانسفر که اتوبوس در اختیار ما در این سفر بود ما را از فرودگاه به محل اقامتمان در یکی از هتل های رم برد. ترافیک معمولی بود و این مسیر حدود 45 دقیقه طول کشید که در راه از همان اول لیدر خوش صحبت در حال توضیح دادن بود و برنامه کلی سفر را برای ما میگفت. یکی میپرسید: معبد پانتئون هم میریم؟ از ته اتوبوس دو نفر گفتند: فواره تروی چی؟ و لیدر با حوصله به همه جواب میداد. هتل محل اقامت ما Eurostars Saint John بود که یک هتل 4 ستاره در مرکز شهر رم بود و امکانات رفاهی خوبی داشت.
همه گرسنه و خسته بودیم و بعد از مستقر شدن در اتاقها برای ناهار به رستوران هتل رفتیم. خوشبختانه به لطف انواع و اقسام رستورانهای ایتالیایی که هر آخر هفته در ایران و پیتزا و پاستا از آنها سفارش میدادیم، همه تا حدودی با غذاهای ایتالیایی آشنا بودیم و در رم مشکل غذا و ذائقه متفاوت نداشتیم. روز اول من و رفیقم یک پیتزا سفارش دادیم و با هم شریکی خوردیم، چون علاوه بر اینکه کلاً غذاها گران بود، ما هم عادت داشتیم در سفر بهخصوص از همان روز اول حسابی مواظب دخل و خرجمان باشیم و پول زیاد صرف غذا نکنیم.
راهنما که آخر از همه و کمتر از همه غذا خورد، سر میزها آمد و گفت اولین گشت شهری را بعد از یک استراحت کوتاه میرویم و مقصد یکی از جاذبههای رم نزدیک هتل است، کولوسئوم Colosseum.
کولوسئوم اثری بهجامانده از قرونوسطی است که برای مقاصد زیادی در طول تاریخ مورداستفاده قرار گرفته. من با نگاهکردن به آن عظمت یکلحظه احساس خوف کردم و از اینکه خودم را در مکانی که روزی میزبان جنگهای گلادیاتوری و اعدام گاه مسیحیان بوده میدیدم بهتزده بودم. راهنما میگفت این اثر که از یک دریاچه مصنوعی بهعنوان فونداسیون آن استفاده شده در لیست عجایب هفتگانه جدید دنیا قرار گرفته.
ساختمان سنگی عظیمالجثهای که اگرچه در بسیاری از عکسها مدور به نظر میرسد، اما بیضیشکل است و قطر بزرگتر آن برابر با 188 متر است. 4 طبقه با بیش از 4500 صندلی سنگی که در طبقات پایینتر آن افراد ثروتمند و برجسته و در طبقات بالایی و دورتر افراد معمولی و کمبضاعت تر مینشستند.
نمای سنگ مرمر، تعداد بیش از 100 مجسمه بزرگ و اتاقکهایی برای نگهداری حیوانات وحشی و جنگی از ویژگیهای این آمفیتئاتر یا میدان مسابقه یا بهتر است بگوییم مکان چندمنظوره قرونوسطایی بودند که ساعتها ما را به خود مشغول کردند. کولوسئوم بزرگترین آمفیتئاتر باستانی در جهان بود که دیدن آن در بدو ورودمان به رم کمی سنگین به نظر میرسید و این سنگینی تا موقع خواب همراه ما بود!
غروب شده بود و از خستگی به هتل برگشتیم تا امشب خوب استراحت کنیم.
شب همه زود برای شام به رستوران رفتیم و اکثرمان برای شام سالاد سزار سفارش دادیم. چیزی که زیاد خورده بودیم؛ اما بعد از خوردن سالاد سزار در خود رم فهمیدیم همه سالادهای قبلی سوءتفاهمی بیش نبوده! به اتاقها برگشتیم و بعد از وصلشدن به وایفای و چت کردن با دوستان در ایران، گوشیها را به شارژ زدیم و خوابیدیم.
صبح زود برای خوردن صبحانه هتل به سالن پایین رفتیم و بعد برای رفتن به معبد پانتئون Pantheon آماده شدیم. در مسیر رفتن به معبد راهنما درحالیکه توضیحات را میداد، پیشنهاد داد در این چند روز اگر تمایل داریم حتماً غذاهای خیابانی رم را امتحان کنیم، و قرار شد آن روز برای ناهار در یکی از رستورانهای خیابانی غذا بخوریم.
بعد از طیکردن یک مسافت کوتاه از اتوبوس پیاده شدیم و در مقابل خود بزرگترین گنبد سیمانی جهان را یافتیم، گنبد معبد پانتئون. یکی از خوبیهای سفر با تور این است که هزینه بلیت تمام جاذبهها در تور محاسبه شده و برای ورود به معبد نیاز نبود شخصاً در صف بایستیم و بلیت تهیه کنیم. معبد برخلاف تصور من خارج از شهر نبود و در حال حاضر در محلی واقع شده بود که خیابانهای مرکزی شهر از کنار آن میگذشتند.
وارد شدیم و همه کنار هم ایستادیم تا راهنما از اینجا برایمان حرف بزند. طبق آنچه میگفت فهمیدیم کاربری تخصصی و مشخصی برای معبد وجود نداشته و گمانهزنی تاریخنگاران و باستاننویسان این است که پانتئون معبد یا پرستشگاهی بوده که بعدها هنرمندان و امپراتورهای رم در آن دفن شدهاند. معماری مقاوم، دیوارهای بلند و حجمهای سنگین و بزرگ این معبد از شگفتیهای آن بود که در کنار سکوت و آرامش وهم گونهاش بر جذابیت آن میافزود.
بازدید از معبد کمی طول کشید و تا همه سر ساعت جمع شوند نزدیک ظهر شده بود. در برنامه قرار بود بعد از معبد پانتئون به فواره یا چشمه تروی (Fountain Di Trevi) برویم و همین کار را کردیم. جایی که بیشترین تعداد عکس و فیلم را در آن گرفتم. وقتی رسیدیم با دیدن بنایی مجلل، بزرگ و تماشایی روبرو شدیم که بازدید از آن رایگان بود! بنایی متعلق به قرن 18 میلادی که روبروی آن زیباترین فواره و آبنمای جهان را دیدم.
تعداد زیادی فوارههای کوچک و بزرگ که به حوض بزرگی سرازیر میشدند و در کنار هر فواره مجسمههایی از انسان با ظرافت و زیبایی شکوهمندانه وجود داشت. داخل حوض آبنما پر از سکههای مختلف بود که راهنما گفت در افسانهها آمده افرادی که در این حوض سکه بیندازند بار دیگر به رم خواهند آمد! یاد سفرم به یزد افتادم، در باغ دولتآباد یزد که بلندترین بادگیر جهان در آن است هم چنین قصهای دهانبهدهان میچرخید...
بعد به کلیسا رفتیم. کلیسای سنتا ماریا ماگیوره Santa Maria Maggiore که من از گفتن اسمش با لهجه ایتالیاییها بهخصوص با تحریر زیبایی که روی حرف "ر" داشتند خیلی خوشم میامد! تزیینات و آثار هنرمندانه در بنای آن بهقدری زیاد و پر از جزئیات بود که بیش از دو ساعت آنجا ماندیم و گذر زمان را احساس نکردیم. مانند بیشتر کلیساهای معروف دنیا سقف بلندی داشت و تعداد زیادی از ستونهای ستبر و قطور در دو طرف کلیسا بهموازات هم ساخته شده بود.
برای یکلحظه نگاهم به زمین زیر پایم افتاد و برق سنگهای مرمرین آن چشمم را گرفت. راهروهای عریضوطویل، ستونهای بیشمار و داستانی که راهنما درباره محراب کلیسا گفت توجه همه را جلب کرده بود. درحالیکه خیره به نقاشیهای دیوار و سقف نگاه میکردیم و به محراب نزدیک میشدیم، راهنما گفت روایتی هست که در آن نقل شده تکههایی از تخت حضرت عیسی در محراب این کلیسا وجود دارد و همین موضوع ارزش آن را نزد مسیحیان بیشتر کرده است.
برنامه روز سوم با بازدید از یکی از کاخهای تاریخی و مجلل رم شروع میشد و در میدان پیاتزا ناوونا به پایان میرسید. دراینبین برای افرادی که علاقهمند به بازدید از موزه، اشیا و آثار باستانی درون موزه بودند هم برنامهای در نظر گرفته شده بود که اختیاری بود و البته بیش از نیمی از افراد در آن شرکت کردند.
کاخی که برای بازدید از آن راهی شدیم عمارتی بود که در آن مجموعه بزرگی از آثار هنری و اموال ارزشمند خانواده پامفیلی رم در آن نگهداری میشد. این خانواده از خانوادههای ثروتمند و اشرافی دوران رنسانس بودند که با پا گذاشتن به کاخ دوریا پامفیلی Palazzo Doria Pamphilj در همان ابتدا این موضوع را میفهمیدید، این خانواده سلطنتی که در قرن 16 ساکن این کاخ بودند آثار نفیس و ارزندهای از خود در آن به جای گذاشته بودند که دیدن هر کدام از آنها مایه هیجان بود.
راهنما بعد از توضیحات کلی درباره کاخ سلطنتی خانواده پامفیلی رم از ما خواست ساعاتی از خودِ کاخ و آثار آن بازدید کرده و به گالریهای متعدد هنری که در آن بود سر بزنیم و در پایان در مقابل درب کاخ برای حرکت بهسوی مقصد بعدی جمع شویم. حدود دو ساعت بعد همه سوار اتوبوس شده بودیم و هرکس عکسهایی که از جاهای مختلف کاخ گرفته بود را نشان دیگری میداد.
بعد از آن، به موزه واتیکان رفتیم که یکی از بزرگترین کلکسیونهای آثار هنری در دنیاست. در این موزه از مومیاییهای مصر باستان تا نقاشیهای مدرن را میتوانید ببینید که در راهروهای طویل نگهداری میشوند. بازدید از موزه واتیکان رم با تجربه بازدید از تمام موزههای دیگر که پر از اشیا و سکهها یا ظروف قدیمی و کتیبهها هستند فرق داشت. موزه بسیار بزرگ بود و بازدید از آن با ساعتهای زیادی از ما گرفت، بااینحال دیدن تمام بخشها در این فرصت امکانپذیر نبود.
سوار اتوبوس شدیم و در مسیر رفتن به میدان پیاتزا ناوونا برای خوردن ناهار در یکی از رستورانهای معروف رم توقف کردیم. همه میخواستیم غذاهای ایتالیایی را امتحان کنیم و از منوی رستوران درباره هرکدام از غذاها سوال کردیم. نکته قابلتوجه این بود که در ایتالیا یا بهتر بگویم رم، تقریباً بیشتر افراد بهخوبی انگلیسی صحبت میکردند یا حداقل در رستورانها و هتل که اینطور به نظر میرسید!
میدان به زبان ایتالیایی پیاتزا تلفظ میشود و پیاتزا ناوونا Piazza Navona به معنی میدان ناوونا است که یکی از بزرگترین میدانهای رم است. مثل بسیاری از میدانهای دیگر رم که برخلاف میدانهای ایران تنها یک جدولکشی مدور هستند و نهایتاً با فواره آب یا فضای سبزی داخل میدان تزیین شدهاند، میدان ناوونا نیز بیش از اینکه شبیه میدان باشد شبیه به یک بنای تاریخی مجلل با مجسمهها و فوارههای خیرهکننده بود.
اطراف آن هم چند کلیسا دیده میشد که مثل میدان اغلب متعلق به دوره معماری باروک بودند. بعد از عکاسی و بازدید از این مکان، پیشنهاد راهنمای دوستداشتنی و کاربلد تور ما این بود که به بستنیفروشی فریجی داریوم در همان نزدیکی بریم و فرصت خوردن بستنی ایتالیایی را غنیمت بشمریم.
من از ابتدای این سفر منتظر رسیدن به برنامه روز چهارم تور بودم! بازدید از محله تراستور رم Trastevere. البته دیدن بناهای تاریخی، کاخها و عمارتها بسیار شگفتانگیز، اما من در سفر بیشتر به دنبال تجربه حس ناب ارتباط با چیزهای زنده هستم و در میان مردم واقعی بودن جور دیگری حالم رو جا میاره. محله تراستور مثل بافت قدیمی شهر باستانی رم و تافته جدابافتهای از آن بود که پر از رستوران و کافههای با حس و حال صمیمی بود.
رفتوآمد مردم در کوچهپسکوچههای سنگفرش و اجرای موسیقی ساده و خیابانی دم بعضی از کافهها جریان زندگی رو بهخوبی به تصویر میکشید. غذای ارزان و محلی، آرامش دور از هیاهوی خیابانهای پرتردد و سادگی معماری ساختمانها این محله را از باقی جاها در رم جدا میکرد.
قرار بود بعد از ناهار به سمت پلههای اسپانیایی Spanish Steps برویم که از جاذبههای توریستی مشهور رم هستند. برنامه بازدید از این پلهها در لیست بازدیدهای روز دوم و بعد از فواره تروی بود، چون این دو جاذبه در نزدیکی هم هستند، اما آن روز پای یکی از همسفران میانسال ما موقع پیادهشدن از اتوبوس پیچ خورده بود و همه تصمیم گرفتیم دیدن این پلکان را به روزهای بعد موکول کنیم. برای همه جالب بود که چرا "پله" باید از جاذبههای دیدنی یک شهر باستانی باشد، و همه راهی شدیم تا دلیل آن را بفهمیم.
منطقهای که به آن وارد شدیم پر از مغازه و کافه و دستفروشهای خیابانگرد بود که بخشی از زیبایی سفر بهحساب میآمدند. برای همین راهنما پیشنهاد داد در ابتدای خیابانی به نام کورسو پیاده شویم و مسیر رسیدن به پلههای اسپانیایی رم را پیاده برویم.
پلههای اسپانیایی 135 پله کوتاه با عرض زیاد بودند که کلیسای ترینیتا در میدانی به همین نام را به میدان اسپانیا وصل میکردند و به همین خاطر به پلههای اسپانیایی مشهور بودند. وقتی به آنها رسیدیم خیل عظیمی از جمعیت که اکثرا توریست بودند روی پلهها نشسته بودند و ما که خودمان را برای چشمانداز دیگری آماده کرده بودیم بدجور توی ذوقمان خورد. توی همان شلوغی هرکس تعدادی عکس گرفت چون پیدا بود اینجا ظاهرا هیچوقت خلوت نیست و منتظر ماندن بیفایده است.
روی پلهها نشستیم و فوارههای حوض میدان اسپانیا را تماشا کردیم که راهنما میگفت به سبک باروک ساخته شدهاند. یکی از جذابیتهای این مکان برای من که عاشق ادبیات و شعر انگلیسی بودم، خانه جان کیتس شاعر فقید انگلیسی بود که در سمت راست میدان قرار داشت و حالا به موزه آثار او تغییر کاربری یافته بود، هیچوقت هیچوقت فکر نمی کردم روزی دم خانه جان کیتس باشم.
یک قایق سنگی در حوض میدان اسپانیا با داستانی جالب، ساخته شدن فیلم معروف هالیوودی Talented Mr. Ripley در این محل و ستونهای هرمی مصری در بالای پلکان به جذابیت آنها اضافه میکرد. در این محل که پاتوق خیلی از جوانان رم بود ساعتی ماندیم و بعد راهی هتل شدیم.
دیشب من و دوستم از خستگی زود خوابیدیم و در عوض سپیده نزده بیدار شدیم. وسایل ضروری را در کولهها گذاشتیم و با آنها به سالن صبحانه آمدیم تا یکراست بعد از صبحانه سوار ماشین شویم. لیدر گفت امروز به سمت انجمن رومی The Roman Forum برویم و بعد به تپههای رومی پالاتین Palatine Hill نزدیک آن که برای تماشای غروب آنجا باشیم. انجمن رومی بقایا و ویرانههای روم باستان است که وقتی به آن رسیدیم همه دوربینهایشان را درآوردند تا این لحظه عجیبوغریب را ماندگار کنند.
گفته میشود قبل از ساخت کولوسئوم تمام مراسم مذهبی، فرهنگی و رویدادهای مهم مثل جنگ گلادیاتورهای روم باستان در اینجا برگزار میشده و تأثیرگذارترین آنها این بود که ژولیوس سزار را در اینجا سوزانده بودند. در زمین وسیع و فراخی ایستاده بودیم که نگاهمان به هر سو میافتاد ویرانهای از یک بنای زیبا و عظیم بود که بعد از سقوط امپراطوری روم و غارت، نمایی کلی از آن باقی مانده بود.
جالب اینجا بود که ویرانههای هر بنا هنوز شکوهمند و استوار بود.وقتی به این فکر میکردم که روزگاری مردم در اینجا شاهد چه صحنههای دهشتناکی از جنگ، اعدام و سربریدن بودهاند و حالا اینجا محل تجمع توریستها برای عکاسی و لذتبردن از زندگی است، سرگذشت انسان پیش چشمم تلخ و غمبار جلوه میکند.
تپههای پالاتین تا انجمن ویرانههای رومی فاصلهای نداشت و بلافاصله به سمت آن رفتیم.
پالاتین از نظر توپوگرافی پیچیده و جذاب بود، علی رغم اینکه زمین اصلی آن یک بیابان خشک بود توسط پوشش گیاهی پراکنده؛ اما زیبایی، هنرمندانه پوشیده شده بود. در افسانهها گفته شده رومولوس و رموس دو پسر مارس و بنیانگذاران روم، در کودکی به آب رودخانه تیبر رها شده و به پای پلانتین سپرده شدهاند. در اینجا چوپان و ماده گرگی آنها را پرورش داده تا به جوانانی برومند تبدیل شوند. ستونهایی هم بر فراز تپهها بود که ظاهرا بقایای امپراطوری این دو اسطوره روم بوده.... عجیب نیست که فیلمهای رومی قرون وسطی اینقدر تخیلی هستند، داستان این شهر کلا شبیه افسانه است!
چشمانداز غروب در این فضا شبیه خواب بود و همه را به سکوت و تماشا واداشت. بهغیراز ما توریستهای زیادی در تپه پالاتین بودند که خیلی از آنها خوشبختانه قبل از غروب آنجا را ترک کردند تا از سکوت لذت بیشتری ببریم.
عملاً روز آخر تور بود و اگر یک سرچ ساده در گوگل میکردیم هنوز از لیست جاذبههای رم مکانهای زیادی بود که ندیده بودیم. اما خیلی از آنها کلیساهای شبیه به هم گالریهای هنری گرانقیمت و کاخهای سلطنتی بودند که اصلیترین و زیباترین نمونه از هرکدام را در روزهای قبل دیده بودیم. امروز به پیشنهاد راهنمای حرفهای، پاساژ گردی کردیم! نمیتوانم بگویم برای خانمهای همسفرمان چقدر روز شگفتانگیزی بود!!
مراکز خرید رم فراوان و همگی مدرن و منحصربهفرد بودند و ورود به آنها حس لاکچری بودن و لارج بودن به ما القا میکرد! لیدر راهبلد لیستی از معروفترین پاساژهای رم را در اختیار ما قرار داد و با توضیح مختصری درباره هرکدام پیشنهاد کرد. برای خرید سوغات ایتالیا و گردش ابتدا به مرکز خرید پورتا دی روم Porta di Roma برویم که پر از مغازه و رستوران و بار است و بعد از ناهار سری به محله مونتی بزنیم که خیابانهای سنگفرش آن با کافههای خیابانی جالب و بوتیکهای کوچک خودش یک جاذبه توریستی بهحساب میآید.
از آن محلهها بود که در دو طرف ساختمانهای مرتفع و موازی قرار داشتند که از تراس و پنجره هرکدام گلهای رنگارنگ به داخل کوچه و خیابان سرازیر شده بود. بیشتر از اینکه بخواهی به مغازهها نگاه کنی سربههوا بودی و در حال دیدن این مناظر رؤیایی. به نظرم بهترین ایده برای روز آخر سفر همین محله بود.
بعد از سوارشدن به هواپیما فکر میکردم تا در تهران بشینیم فقط میخواهم بخوابم. اما حالا دارم خاطرات را مرور میکنم و فکر میکنم ضربالمثل معروف "همه راهها به رم ختم میشود" چه معنی میدهد؟ این سفر بیشتر شبیه این بود که همه راهها از رم شروع شده و چه چیزها که قبل از این تاریخ به خود ندیده...
همیشه شنیده و دیده بودیم که ایتالیاییها از خوشتیپترین آدمهای جهان هستند و چهره اونها به چهره شرقی ایرانیها شباهت داره. همه که نه، اما درصد زیادی از مردم رم واقعا قیافههای جذابی داشتند و در لباس پوشیدن به نکات مهم و تناسب آیتمهای مختلف توجه میکردند. با روی خوش ارتباط میگرفتند و از اینکه توریستها خیابانهای شهرشون رو قُرق کردند احساس خوبی داشتند. من و دوستم دو سه بار در جاهای مختلف از اونها خواستیم از ما عکس بگیرند و هربار با خوشرویی به ما کمک کردند.
اگر سکه یک سِنتی که توی حوض چشمه تروی انداختم خوب عمل کنه، یک بار دیگه به رم برمیگردم!
دیدگاه ها:
homa afkhami
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
عالی
شیوا محمدی
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
من در تور پاریس رم آتن ثبت نام کردم و بی صبرانه منتظرم باهاتون سفر به این شهر دیدنی سفر کنم!
رقیه اکبری
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
سلام و خسته نباشید با تشکر از مطالب مفیدتون برای اوایل خرداد برنامه سفر به رم دارید؟